یکی از کارکنان کشتی کودکی را در کشتی پیدا میکند و او را به فرزندی قبول میکند. از آنجایی که آن کودک را در آغاز سال ۱۹۰۰ پیدا میکنند اسم او را ۱۹۰۰ میگذارند. کودک بزرگ میشود اما پدر خواندهاش در حادثهای در داخل موتورخانه کشتی جانش را از دست میدهد.
یک شب که همه در کشتی خواب هستند متوجه میشوند که یک نفر در حال نواختن پیانو است و او کسی نیست جز کودکی به نام ۱۹۰۰ که با نواختنش تعجب همه را برانگیخته است. چندی بعد وی به یک نوازنده بزرگ پیانو تبدیل میشود. بهطوری که آوازه کارهایش به بیرون از کشتی هم میرسد…
۱۹۰۰ در کشتی دختری را میبیند و به نوعی عاشق او میشود، یک بار هم میخواهد از کشتی به خاطر آن دختر پیاده بشود و به دیدن او برود اما باز هم منصرف میشود.
دیدگاهی ثبت نشده!!!